(اهالی سیستان و بلوچستان، تمساحهای پوزه کوتاه را گاندو مینامند.) آنچه گاندوها را تهدید میکند خشکسالی است؛ بهخصوص که این جانور در آب شیرین زندگی میکند، حال آنکه نه تنها آب شیرین که آب در سیستان و بلوچستان کیمیاست و زیستگاه گاندوها در رودخانههای سرباز و کاجو در پی چند سال خشکسالی با کم آبی شدید مواجه است. اما دشمن دیگری هم در کمین گاندوها ست.
گاندوها در ساحل رودخانه در گودالهایی که خود حفر میکنند تخم ریزی میکنند این در حالی است که همواره جانوران اهلی و وحشی از جمله سگ، شغال و روباه تخمها و بچههای تازه سر بر آورده از تخم را میخورند. قابلیتهای گاندوها برای ما ناشناخته مانده است؛ سرمایهای که میتواند بخشی از معیشت هموطنان بلوچ را تامین کند. آنچه در پی میآید نگاهی است متفاوت به محیط زیست و نقش آن در معیشت اهالی بومی.
رأس ساعت 5 صبح مینیبوسها به میدان دهکده رسیدند. حدود 70 نفری میشدیم. اغلب اروپایی بودند چند بچه و چندین نفر افراد مسن و یکی دو نفر هم کهنسال در میان جمع بودند. به ما گفته بودند سر ساعت 5 صبح حرکت میکنیم و حرکت کردیم. وقتشناسی یادگار انگلیسیها هنوز در میان مردم هندوستان و پاکستان رایج است. از میان دهکده عبور میکردیم.
گوا(Goa) در خواب بود به جاده اصلی رسیدیم و صدای بوق گوشآزار وسایل نقلیه آغاز شد. برخلاف همه دنیا که توصیه میکنند «بوق نزنید» اینجا در هندوستان پشت کامیونها نوشته «بوق بزنید» دلیل آن را از راننده مینیبوس که حالا پا رکابی او شده بودم پرسیدم گفت این درخواست از اتومبیلهایی است که میخواهند سبقت بگیرند؛ این قسمت از هندوستان قرنها زیر تسلط پرتغالیها بود و بعد انگلیسیها آمدند.
کلیساها و خانههای پرتغالی با خانوادههایی که در آن ماندگار شدهاند نسل اندرنسل اکنون اینجا در غرب هند زندگی میکنند و بعد هم تسلط 150 ساله انگلیسیها و بالاخره بیش از 50 سال استقلال، گوا همه را تجربه کرده است. ورود میلیونها توریست به منطقه گوا باعث رونق تجارت و تغییر چهره منطقه شده است.
درآمدزایی تمساحها
ساختمان دهکدهها تبدیل به ویلا شدهاند و روستاییان مدیر هتل! رستوران و محل کسب در دو طرف جاده مثل قارچ روئیدهاند و آنجا بیشتر خارجی میبینید تا هندی ولی آنچه میبینید موقتی است و فصلی، در طول زمستان تا اواخر اسفند ماه هوای منطقه بسیار خوشایند است پس از آن به شدت گرم میشود. سه چهار ماهی خود سکنه هم طاقت گرما را ندارند و بالاخره اواسط تابستان موقع فرا رسیدن بارانهای موسمی است. «Monsoon» طوفان و باران شدید چند ماه امان از مردم میبرد. پنجرهها را با تخته مسدود میکنند. از آن همه مغازه و رستوران در گوا اثری نمیماند و بالاخره آنان که میتوانند، فرار را برقرار ترجیح میدهند و میگریزند تا باز هم شرایط مساعد شود.
با این مقدمه منطقه گوا فقط سه ماه در سال قابل استفاده گردشگران است ولی هندیها از این فرصت برای کسب درآمد و فروش آفتاب و ساحل خود، خوب استفاده مینمایند. مقایسه میکنم گوا را با سواحل خودمان در شمال و جنوب کشور که هر کدام به راحتی نیمی از سال را میتوانند پذیرای گردشگران از چهار سوی عالم باشند. سواحل شمال ایران حتی در فصول پاییز و زمستان هم جاذبه خاص خود را دارند.
کاروان مینیبوسهای ما 2 ساعتی در راه بود تا به یک جاده فرعی رسید و متوقف شد. مسیر پیادهروی ما به یک تالاب وسیع رسید. در اسکله کوچک و زیبای تالاب قایق بزرگی منتظرمان بود. همه سوار شدیم و قایق آرام راه افتاد. به طرف یک ساحل ماسهای راه افتادیم. قسمتی از ساحل را نیها پوشانیده بودند. زنان هندی مشغول شستن رخت خود بودند و گاوها در آرامش از آب میخوردند. اهالی روستاهای اطراف تالاب از آن سود میبردند. قایق ما کنار نیزار متوقف شد و راهنمای تور ما را با ساکنان اصلی تالاب آشنا کرد. چند تمساح پوزه کوتاه در ساحل دهانهای خود را باز کرده بودند و استراحت میکردند. گروه ما و قایقهای دیگر برای دیدار این تمساحها آمده بودند.
برای ما ایرانیها که در بلوچستان خودمان در امتداد رودخانههای کاجو و سرباز صدها تمساح پوزه کوتاه ایرانی داریم مصداق «آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد» بود. در محل اقامت ما در گوا تبلیغ بازدید از محیطزیست تمساحها همه جا دیده میشد قایق مجهز چند ساعتی گردشگران را به نقاط مختلف تالاب میبرد. راهنما شرحی در مورد اهمیت تالاب در زندگی مردم و وحوش و دامها میداد و حتیالمقدور به تمساحها نزدیک میشدیم. راهنما مقداری غذا برای تمساحها فراهم کرده بود و تمساحها با عجله و (شوق!) به سمت قایقها میآمدند.
آنها که در ساحل بودند به ما توجهی نداشتند آخر آنها کار مهمتری را انجام میدادند به علت پوست کلفت پوشیده از قطعات فلس مانند، تعرق در تمساحها صورت نمیگیرد. اینها دهان خود را کاملا در مسیر باد باز میکنند و حرکت هوا در سطح رگهای خونی داخل دهان حرارت بدن آنها را کاهش میدهد.
به فکرم رسید که ما در ایران در منطقه باهوکلات و دشت یاری در برکههایی که با کدیمین و عرق جبین نسلها بلوچ حفر گردیده، همین تمساحهای پوزه کوتاه را داریم ولی به راستی آیا ایرانیها خبر دارند که به گفته بلوچها «گاندو» در سرزمین آنها وجود دارد.
گاندو، این گونه نادر حیات وحش
اگر از چابهار به طرف شمال حرکت کنید به شهر نگور میرسید. از اینجا به طرف جر باید با راهنما حرکت کنید والا گم میشوید. نمکزاری وسیع پوشیده از صدها رد لاستیک اتومبیل در انتظار شما است که هر کدام به طرفی میروند. نه جادهای، نه آسفالتی و نه تابلوی راهنمایی. فقط این راهنما است که راننده را به چپ و راست هدایت میکند. به دهکده جر که میرسید بچههای ده به استقبالت میآیند. همه دانشآموز و چند نفر هم دیپلمه. در برکه جر چهار تمساح جاخوش کردهاند. بزرگترین آنها حدود 4 متر طول دارد. چوپان ده که فقط به زبان بلوچی صحبت میکرد گفت که سالی سه چهار رأس از گوسفندان خود را از دست میدهد. علت؟ تمساح موقع آب خوردن گوسفندها، پوزه آنها را میگیرد و به داخل آب میکشد. وقتی میگویم که سازمان حفاظت محیطزیست غرامت میپردازد متغیر میشودو میگوید: «تاوان حرام است» .
خشکسالی بلای گاندوها
خشکسالی چند سال پیش خسارات فراوانی به جمعیت تمساحهای ایرانی وارد کرد و جمعیت آنها به نصف تقلیل یافت تخیمن زده میشد که تعداد تمساحها در برکههای رود سرباز و کاجو حدود 400 سر بودند بعد از خشکسالی این تعداد به 200 سر تقلیل یافت.
مادر و پدر از لانه خود مراقبت نمیکنند و در نتیجه بزمجه، شغال، روباه و سگها از تخمها و حتی بچه تمساحها تغذیه میکنند و بچههایی که به داخل رودخانه میروند نیز چندان در امان نیستند جریانهای تند و یا طغیان رودخانه آنها را به آبهای شور دریا میبرد و میمیرند.
در اطراف بندر گواتر، اغلب اجساد بچه تمساحها را که گرفتار آب شور دریای عمان شدهاند میتوان دید. بچهها من را به مسیر یک رودخانه خشک بردند. در دیواره رودخانه تونلی را که تمساحها کنده بودند. دیدیم. در فصل گرما تمساحها یک تونل افقی در دیواره عمودی رودخانهها حفر میکنند و از دم در آن فرو میروند و به خواب میروند.
گاه این خواب، 6 ماه طول میکشد و حتی بیشتر. نزول باران و یا کاهش حرارت در خارج از تونل آنها را بیدار میکند بسیاری هرگز بیدار نمیشوند! با این شناخت مقدماتی میتوان دریافت که به راستی به راحتی میتوان جمعیت این تمساحها را در طول مدتی کوتاه چندین برابر کرد. کافی است تخم آنها را حفاظ کرد و سپس قسمتی از رودخانه و یا برکهها را جدا کرد و ضمن حفاظت به آنها به طور دستی غذا داد. همین! اگر در شرایط کنونی ما نمیدانیم که چهطور از این تمساحها، مانند هندیها برای منظورهای گردشگری استفاده کنیم قطعا آیندگان ما خواهند دانست و خواهند توانست. ما حق نداریم فرزندان خود را از سرمایههای واقعی آنها محروم کنیم.